غزلغزل، تا این لحظه: 18 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

دو کبوتر

روز اول مدرسه

ديروز غزلي بابا صبح زودبيدار شده و لباس فرم مدرسه و كفش هاي مدرسه اش را پوشيد و به اتفاق مهسا و ماماني و ابوالفضل به مدرسه روفتند كه در مدرسه جشن شكوفه ها برگزار كردن كه به غزل خيلي خوش گذشت. و شب به اتفاق عمه و مينا و مهسا به پار ك چيتگر رفتيم و دوچرخه سواري كرديم.
30 شهريور 1391

"تو را چه بنامم دخترم"

"تو را چه بنامم" تو را چه بنامم دخترم! تو که قرار است مخاطب نامه های من و شنونده اسرار من باشی تو که قرار است ادامه دهنده نسل من و آیینه فردای من باشی. من ـ مادر تو ـ برای تو چه بنویسم! تو را چه بنامم! به نام چه کس این نامه را بنویسم! نام تو چیست نازنینم؟ به کدام نام تو را صدا بزنم! میاندیشم به تو و نامهایی که برازنده وجود توست. ذهنم را مرور میکنم. باید بهترین نامها را برای تو برگزینم. آیا تو را مهراوه بنامم! تو که سرچشمة مهری و من میتوانم در زیر آبشار عطوفت و مهربانی تو لختی آرام بگیرم. آیا تو را مونس بنامم که هستی به حضور تو، دامن انس را تجربه میکند. تو را شکیبا بنامم که صبر از تو درس صبوری میآموزد. تو را کیمیا بنامم که عشق به واسط...
28 شهريور 1391

اگر تو نبودی دختر و پسر گلم

اگر تو نبودی دختر و پسر گلم جهان، بی خنده های تو معنا نخواهد داشت. اگر تو نباشی، هیچ بهاری ـ حتی اگر لبریز شکوفه باشد ـ دیدن ندارد. اگر تو نبودی، باران ها همه دلگیر می شدند و هیچ مادری عاشقانه زیر باران ها، بی چتر لبخند نمی زد. اگر تو نبودی، آسمان با همه حجم آبی اش، در چشم های همیشه خیس هر پدری، دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند. اگر تو نبودی، شمعدانی های لب پنجره، این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب، دیگر معنایی نداشت. اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هیچ مادری بهشتی می شد. اگر کودکان نبودند، شکوفه های زندگی به بهار نمی رسیدند و خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که در لغت نامه ها می شد پیدا ک...
28 شهريور 1391

ناگفتنی های امروز و گفتنی های فردای بابایی و مامانی به نازنین دخترم غزل

ناگفتنی های امروز و گفتنی های فردای بابایی و مامانی به نازنین دخترم : غزل بابایی و مامانی : آسان ترین راه آشنایی ،‌ یک سلام است ولی گرم و صمیمی . آسان ترین راه قدردانی ، یک تشکر ساده است ولی خالص و صمیمانه . آسان ترین راه عذر خواهی عدم تکرار اشتباه قبلی است . آسان ترین راه ابراز عشق ، به زبان آوردن آن است . آسان ترین راه رسیدن به هدف ، خط مستقیم است . آسان ترین راه پول در آوردن آن است که همواره در کارت رعایت انصاف را بکنی . آسان ترین راه احترام ، اجتناب از گزافه گویی و گنده گویی است . آسان ترین راه جلب محبت آن است که تو نیز متقابلا عشق بورزی و محبت کنی . آسان ترین راه مبارزه با مشکلات روبه روشدن با آن هاست...
28 شهريور 1391

دخترم روزت مبارک

برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، هدیه من به دخترم دخترم روزت مبارک روز تولد حضرت معصومه ( س ) ، روز ملی دختران بر دخمل گلم مبارک " ...
28 شهريور 1391

آمدن امو و عمه و خاله به خونمون

چند روز قبل امو غزل به تهران منزل ما آمده بود خیلی خوش گذشت غزل با پائیزه امو خیلی بازی کرد و ما به جاهای زیادی در تهران برای گردش رفتیم مثل دربند - پارک چیتگر ( که ما در پارک چیتگر چند تا دوچرخه گرفتیم و غزل جون هم دوچرخه خودش را آورده بود همگی به پیست دوچرخه سواری رفتیم غزل برای اولین بار به پیست امده بود همگی راه افتادیم در در وسط راه به پیچ بدی برخورد کردیم که بابائی به غزل هر چه گفت ترمز بگیر غزل هواسش نبود و به فنسی که کنار پیست نصب کرده بود برخورد کرده و گریه زیادی کرد و غزل و بابایی کمی دیگر از پیست را رفتند که غزل خسته شده بود و همان جا از پیست خارج و از مسیر جاده دیگر به جایی که نشسته بودیم برگشتیم و امو و فریبا و فرزانه ...
28 شهريور 1391

بدون عنوان

با سلام، در اين روزهاي غزل جون شوق رفتن به كلاس اول را دارد (مثلا" هر روز با انگشتانش نشان مي دهد كه چند تا بخوابيم به مدرسه مي روم) هر شب با بابا غايم موشك بازي و كباب بازي ميكند بر هر حال سر خودش را زياد گرم كرده است و ثبت نام مدرسه كرده و لباس فرم با مامان خريده است و كيفيش را با بابائي خريده است . غزل جون هر شب دل بابائي ميخوابد و ابوالفضل در دل مامان ابوالفضل تو 10 ماهگي بسر مي برد كه خيلي بازيگوش شده غذا مي خورد با ماشينش بازي مي كند و بابا هر موقع لباس مي پوشد گريه مي كند كه انو ببرد بيرون خانه گردش و ديگر خودش را به مبل و تخت خواب مي گيرد و بلند مي شود....
16 شهريور 1391

مشدي ابوالفضل...

سلام بخاطر تعطيلات سايپا و بعد عيد فطر و تعطيلي سران در تهران 20 روزي مرخصي نصيب بابايي شد كه از اين فرصت نهايت استفاده رو برديم هفته ي اول رو به اصفهان رفتيم وبه ديدن بابابزرگها و مامان بزرگها رفتيم و بعد از اون راهي سفر مشهد شديم همسفرمون هم در اين سفرپوريا پسر عمه وعمه اينا بودن مسافرت بسيار خوبي بود و خيلي خوش گذشت سفر روپنج شنبه 2شهريور  از اصفهان و جاده ي كوير بسمت مشهد اغاز كرديم اينجا دشت كويره : پوريا پسر عمه و ابوالفضل شب به طبس رسيديم اونجاحرم برادر امام رضا بود حرم بسيار بزرگ و زيبايي داشت وشبرو استراحت كرديم و فرداي اونروز به سمت مشهد براه افتاديم ما چهار روز بيشتر تو مشهد نبوديم وبخا...
10 شهريور 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دو کبوتر می باشد